loading...

معلم انگلیسی حرفه ای

بازدید : 93
دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 زمان : 0:03

a sense of fulfilment

احساس رضایت

Meaning: having the opportunity to develop one’s abilities and interests

داشتن فرصت برای توسعه توانایی‌ها و علایق خود

EXP: Madison found a sense of fulfilment and joy as a teacher.

مدیسون به عنوان یک معلم احساس رضایت و شادی می‌کرد.

frustration

درماندگی / ناکامی / سرخوردگی

Meaning: the feeling of being upset because you cannot achieve sth.

احساس ناراحتی به این دلیل که نمی‌توانید به چیزی دست یابید.

All her efforts met with frustration.

تمام تلاش‌های او ناکام ماند.

brain drain

فرار مغزها

Meaning: a situation in which professionals go to another country in order to improve their living or working conditions

وضعیتی که در آن متخصصان برای بهبود شرایط زندگی یا کار خود به کشور دیگری می روند

EXP: This brain drain was caused by highly-skilled people only offering their services to the highest bidder.

این فرار مغزها ناشی از این بود که افراد بسیار کارکشته خدمات خود را صرفاً به پیشنهاددهنده بالاترین قیمت ارائه می‌دهند.

work experience

تجربه کاری

Meaning: the experience and skills that a person gains in doing a particular job (likely to be written incorrectly as “working experience” by non-native English speakers)

تجربه و مهارت هایی که شخص در انجام شغل خاصی کسب می کند (احتمالاً انگلیسی زبان های غیر بومی به اشتباه آن را به صورت ” working experience” می نویسند)

EXP: Paul decided to get work experience in South America because he wanted to learn about Latin American life (Cambridge IELTS 8).

پل تصمیم گرفت تا تجربه کاری در آمریکای جنوبی بدست آورد زیرا می خواست با زندگی در آمریکای لاتین آشنا شود (کمبریج آیلتس 8).

excessive workload

حجم کار بیش از حد

have too much work to do

داشتن کار بسیار زیاد برای انجام دادن

Meaning: work overload

کار زیاد بر روی دوش کسی

EXP: The employees have been complaining about the excessive workload — they had to do too much in too little time.

کارمندان از حجم کار بیش از حد شکایت می کردند – آنها مجبور بودند در زمان بسیار کمی کار بسیار زیادی انجام دهند.

be labour intensive

پرزحمت بودن

Meaning: be a process that requires a lot of effort

فرایندی که به تلاش زیادی نیاز دارد

EXP: However, the process took a long time and was labour intensive (Cambridge 1ELTS 8).

با این حال، این فرایند مدت زمان زیادی طول کشید و پرزحمت بود (کمبریج آیلتس 8).

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به کار و شغل Job در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مربوط به کار و شغل در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

a sense of fulfilment

احساس رضایت

Meaning: having the opportunity to develop one’s abilities and interests

داشتن فرصت برای توسعه توانایی‌ها و علایق خود

EXP: Madison found a sense of fulfilment and joy as a teacher.

مدیسون به عنوان یک معلم احساس رضایت و شادی می‌کرد.

frustration

درماندگی / ناکامی / سرخوردگی

Meaning: the feeling of being upset because you cannot achieve sth.

احساس ناراحتی به این دلیل که نمی‌توانید به چیزی دست یابید.

All her efforts met with frustration.

تمام تلاش‌های او ناکام ماند.

brain drain

فرار مغزها

Meaning: a situation in which professionals go to another country in order to improve their living or working conditions

وضعیتی که در آن متخصصان برای بهبود شرایط زندگی یا کار خود به کشور دیگری می روند

EXP: This brain drain was caused by highly-skilled people only offering their services to the highest bidder.

این فرار مغزها ناشی از این بود که افراد بسیار کارکشته خدمات خود را صرفاً به پیشنهاددهنده بالاترین قیمت ارائه می‌دهند.

work experience

تجربه کاری

Meaning: the experience and skills that a person gains in doing a particular job (likely to be written incorrectly as “working experience” by non-native English speakers)

تجربه و مهارت هایی که شخص در انجام شغل خاصی کسب می کند (احتمالاً انگلیسی زبان های غیر بومی به اشتباه آن را به صورت ” working experience” می نویسند)

EXP: Paul decided to get work experience in South America because he wanted to learn about Latin American life (Cambridge IELTS 8).

پل تصمیم گرفت تا تجربه کاری در آمریکای جنوبی بدست آورد زیرا می خواست با زندگی در آمریکای لاتین آشنا شود (کمبریج آیلتس 8).

excessive workload

حجم کار بیش از حد

have too much work to do

داشتن کار بسیار زیاد برای انجام دادن

Meaning: work overload

کار زیاد بر روی دوش کسی

EXP: The employees have been complaining about the excessive workload — they had to do too much in too little time.

کارمندان از حجم کار بیش از حد شکایت می کردند – آنها مجبور بودند در زمان بسیار کمی کار بسیار زیادی انجام دهند.

be labour intensive

پرزحمت بودن

Meaning: be a process that requires a lot of effort

فرایندی که به تلاش زیادی نیاز دارد

EXP: However, the process took a long time and was labour intensive (Cambridge 1ELTS 8).

با این حال، این فرایند مدت زمان زیادی طول کشید و پرزحمت بود (کمبریج آیلتس 8).

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به کار و شغل Job در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مربوط به کار و شغل در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 41

درباره ما
موضوعات
اطلاعات کاربری
نام کاربری :
رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آرشیو
    خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    <
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 42
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 43
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 139
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 44
  • بازدید ماه : 658
  • بازدید سال : 1353
  • بازدید کلی : 1638
  • کدهای اختصاصی