a sense of fulfilment
احساس رضایت
Meaning: having the opportunity to develop one’s abilities and interests
داشتن فرصت برای توسعه تواناییها و علایق خود
EXP: Madison found a sense of fulfilment and joy as a teacher.
مدیسون به عنوان یک معلم احساس رضایت و شادی میکرد.
frustration
درماندگی / ناکامی / سرخوردگی
Meaning: the feeling of being upset because you cannot achieve sth.
احساس ناراحتی به این دلیل که نمیتوانید به چیزی دست یابید.
All her efforts met with frustration.
تمام تلاشهای او ناکام ماند.
brain drain
فرار مغزها
Meaning: a situation in which professionals go to another country in order to improve their living or working conditions
وضعیتی که در آن متخصصان برای بهبود شرایط زندگی یا کار خود به کشور دیگری می روند
EXP: This brain drain was caused by highly-skilled people only offering their services to the highest bidder.
این فرار مغزها ناشی از این بود که افراد بسیار کارکشته خدمات خود را صرفاً به پیشنهاددهنده بالاترین قیمت ارائه میدهند.
work experience
تجربه کاری
Meaning: the experience and skills that a person gains in doing a particular job (likely to be written incorrectly as “working experience” by non-native English speakers)
تجربه و مهارت هایی که شخص در انجام شغل خاصی کسب می کند (احتمالاً انگلیسی زبان های غیر بومی به اشتباه آن را به صورت ” working experience” می نویسند)
EXP: Paul decided to get work experience in South America because he wanted to learn about Latin American life (Cambridge IELTS 8).
پل تصمیم گرفت تا تجربه کاری در آمریکای جنوبی بدست آورد زیرا می خواست با زندگی در آمریکای لاتین آشنا شود (کمبریج آیلتس 8).
excessive workload
حجم کار بیش از حد
have too much work to do
داشتن کار بسیار زیاد برای انجام دادن
Meaning: work overload
کار زیاد بر روی دوش کسی
EXP: The employees have been complaining about the excessive workload — they had to do too much in too little time.
کارمندان از حجم کار بیش از حد شکایت می کردند – آنها مجبور بودند در زمان بسیار کمی کار بسیار زیادی انجام دهند.
be labour intensive
پرزحمت بودن
Meaning: be a process that requires a lot of effort
فرایندی که به تلاش زیادی نیاز دارد
EXP: However, the process took a long time and was labour intensive (Cambridge 1ELTS 8).
با این حال، این فرایند مدت زمان زیادی طول کشید و پرزحمت بود (کمبریج آیلتس 8).
در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به کار و شغل Job در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گستردهای از اصطلاحات کاربردی مربوط به کار و شغل در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.
a sense of fulfilment
احساس رضایت
Meaning: having the opportunity to develop one’s abilities and interests
داشتن فرصت برای توسعه تواناییها و علایق خود
EXP: Madison found a sense of fulfilment and joy as a teacher.
مدیسون به عنوان یک معلم احساس رضایت و شادی میکرد.
frustration
درماندگی / ناکامی / سرخوردگی
Meaning: the feeling of being upset because you cannot achieve sth.
احساس ناراحتی به این دلیل که نمیتوانید به چیزی دست یابید.
All her efforts met with frustration.
تمام تلاشهای او ناکام ماند.
brain drain
فرار مغزها
Meaning: a situation in which professionals go to another country in order to improve their living or working conditions
وضعیتی که در آن متخصصان برای بهبود شرایط زندگی یا کار خود به کشور دیگری می روند
EXP: This brain drain was caused by highly-skilled people only offering their services to the highest bidder.
این فرار مغزها ناشی از این بود که افراد بسیار کارکشته خدمات خود را صرفاً به پیشنهاددهنده بالاترین قیمت ارائه میدهند.
work experience
تجربه کاری
Meaning: the experience and skills that a person gains in doing a particular job (likely to be written incorrectly as “working experience” by non-native English speakers)
تجربه و مهارت هایی که شخص در انجام شغل خاصی کسب می کند (احتمالاً انگلیسی زبان های غیر بومی به اشتباه آن را به صورت ” working experience” می نویسند)
EXP: Paul decided to get work experience in South America because he wanted to learn about Latin American life (Cambridge IELTS 8).
پل تصمیم گرفت تا تجربه کاری در آمریکای جنوبی بدست آورد زیرا می خواست با زندگی در آمریکای لاتین آشنا شود (کمبریج آیلتس 8).
excessive workload
حجم کار بیش از حد
have too much work to do
داشتن کار بسیار زیاد برای انجام دادن
Meaning: work overload
کار زیاد بر روی دوش کسی
EXP: The employees have been complaining about the excessive workload — they had to do too much in too little time.
کارمندان از حجم کار بیش از حد شکایت می کردند – آنها مجبور بودند در زمان بسیار کمی کار بسیار زیادی انجام دهند.
be labour intensive
پرزحمت بودن
Meaning: be a process that requires a lot of effort
فرایندی که به تلاش زیادی نیاز دارد
EXP: However, the process took a long time and was labour intensive (Cambridge 1ELTS 8).
با این حال، این فرایند مدت زمان زیادی طول کشید و پرزحمت بود (کمبریج آیلتس 8).
در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در مقاله کلمات و اصطلاحات مربوط به کار و شغل Job در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گستردهای از اصطلاحات کاربردی مربوط به کار و شغل در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.